تولد امام هادی علیه السلام بر همه ی شیعیان وارادتمندان ایشان مبا
محدثی از اهالی بغداد و مردی متقی، صاحب زهد و ورع و عالمی برجسته در میان اصحاب بوده است. از ویژگیهای دیگر او، نزدیکی و خویشاوندی با آل ابی طالب (ع) میباشد؛ زیرا پدرش قاسم بن اسحاق، امیر یمن و مردی جلیلالقدر و مادرش ام حکیم، دختر قاسم بن محمد بن ابیبکر بود و قاسم بن اسحاق پسر خالهی امام صادق (ع) و برادرزاده ابوهاشم، محمد بن جعفر بن قاسم، همسر فاطمه دختر امام رضا (ع) است.[1] .
ابوهاشم نزد اصحاب، شخصی کاملاً مورد اطمینان و ثقه بوده و منزلتی والا داشته و نزد اهلبیت (ع) نیز از احترام و جایگاهی خاص برخوردار بوده و توانسته طی عمر پر برکت خویش، امام رضا (ع) تا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را درک و از همهی آنان کسب فیض و حدیث روایت کند. این ارتباط با خاندان نبوت (ع) در او آنچنان ریشه داشته که حتی برخی از علما، مانند سید بن طاووس او را جزء وکلای خاص حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برشمردهاند و ابـن عیاش کتابی در اخبار ابوهاشم نوشته که مرحوم شیخ طبرسی در إعـلام الوری از آن نقل میکند.[2] . ابوهاشم به سبب دلباختگی و ارادت ویژهای که به ائمه در دل داشت، از جانب آن بزرگواران نیز پیوسته مورد لطف و عنایت قرار میگرفت و از اینرو، بین او و آن خاندان ارتباطی عمیق و نورانی برقرار بود. در همین زمینه داستانهایی از ابوهاشم نقل شده که علاوه بر بیان جایگاه والای او، نشان دهندهی برخی از معجزات ائمه (ع) است که به عنوان نمونه به برخی از آنان اشاره میکنیم: ابوهاشم جعفری گوید: روزی خدمت امام عسکری (ع) بودم و از ایشان شنیدم که فرمودند: از گناهانی که آمرزیده نمیشود، قول آدمی است که میگوید: «کاش مؤاخذه نمیشدم، مگر به همین گناه». (یعنی کاش گناه من فقط همین بود).
ابوهاشم میگوید: پس از این سخن حضرت (ع)، با خودم گفتم این مطلبی، بسیار دقیق و شایسته است که انسان هر چیزی در این زمینه را در وجود خود جستجو کند. در همین حال بودم که ناگهان آن حضرت به من رو کرد و فرمود: راست گفتی، ای ابوهاشم! به آن چیزی که در دلت گذشت، عمل کن. پس به درستی که شرک در میان مردم، پنهانتر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک و بر روی پلاس سیاه.
مرحوم صدوق با سند خود از ابوهاشم جعفری نقل میکند که گفت: مدتی بسیار تنگدست شدم. خدمت امام هادی (ع) رسیدم؛ اجازه داد و نشستم. فرمود: اباهاشم! شکر کدام یک از نعمتهای خدای سبحان را میخواهی به جا آوری؟ سر به زیر افکندم و ندانستم چه بگویم. حضرت خود آغاز به سخن کرد و فرمود: ایمان را روزیات کرد و با آن بدنت را بر آتش حرام ساخت و عافیت را روزیات کرد تا بر طاعت، تو را یاری رساند و قناعت را روزیات کرد تا آبرویت را حفظ کند. اباهاشم! به این سخنان آغاز کردم؛ زیرا گمان بردم میخواهی از کسی که این همه نعمت به تو داده است، شکوه کنی. دستور دادم که صد دینار به تو بدهند، آن را بگیر.[3] .
همچنین وی میگوید: روزی امام عسکری (ع) سوار بر مرکب شد و به سوی صحرا حرکت کرد و من نیز ایشان را همراهی میکردم. در بین راه که من پشت سر حضرت حرکت میکردم به یاد قرض خود افتادم که وقتش رسیده بود و اینکه چگونه باید آن را بپردازم.
در این افکار بودم که ناگهان حضرت رو به من کردند و فرمودند: خدا آن را ادا میکند. و در همان حال مقداری از روی مرکب خم شدند و با تازیانهای که در دست داشتند، خطی روی زمین کشیدند و فرمودند: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و کتمان کن. هنگامی که پیاده شدم، دیدم که شمشی از طلا در آنجا قرار دارد و من آن را برداشتم و در کیف خود قرار دادم و دوباره همراه ایشان به حرکت پرداختیم. ابوهاشم میگوید: مدتی که از این ماجرا گذشت و ما در حال طی مسیر بودیم، باز هم به فکر فرو رفتم و به اندیشهی مخارج فصل زمستان، مانند لباس و غیره افتادم. اینبار هم، همین که این افکار در ذهنم خطور کرد، حضرت رو کردند به من و برای بار دوم از روی مرکب خم شدند و با تازیانه خطی روی زمین کشیدند و فرمودند: پیاده شو و بردار و کتمان کن. هنگامی که پیاده شدم، باز هم دیدم که شمش طلایی در آنجا وجود دارد و آن را نیز برداشتم. ابوهاشم در ادامه میگوید: پس از اینکه به مقصد رسیدم و از حضرت جدا شدم و به منزل رسیدم، مبلغ قرض خود را حساب کردم و دیدم که کاملاً با ارزش آن شمش طلای اولی برابر است. هنگامی که مخارج فصل زمستان را بدون افراط و تفریط حساب کردم، باز هم با کمال تعجب دیدم که با شمش طلای دیگر، بدون هیچ زیاد و کمی برابر است.
این شیعه و یار با وفای ائمه (ع) در سال261 هجری وفات یافت و در بغداد به خاک سپرده شد. از او علاوه بر روایاتی صحیح و بسیار در ابواب مختلف، اشعاری نیکو در حق اهلبیت (ع) نیز به جای مانده است.
پی نوشت ها:
[1] ر.ک: تنقیح المقال، ج1، ص412ـ413.
[2] شیخ طبرسی، إعلام الوری، ج2، ص136.
[3] امالی صدوق، ص497، ح682.
منبع: جرعه نوشان اقیانوس بی کران امام هادی؛ عسکری اسلامپور کریمی.